دانلود رمان اوف چ.ب

درباره آریا مرد پولداری که بعد چند سال برای نامزدی الین از خارج برگشته و قبل رفتنش خاطره بدی برای دختر عموش گذاشته ولی حالا …

دانلود رمان اوف چ.ب

ادامه ...

الین
از وقتی فیلمو دیدم داشتی کلوچه های منو میخوردی، مامانم خونه نبود
گوش کن، به کوکی های من نگاه کن
متوجه شدم قرمز و خیس است.
وقتی آب از کیک بیرون رفت، تمام صورتم از اتاق خیس شد
هر دفعه اومدم بیرون
وقتی قدم برداشتم شروع به عرق کردن کردم. از پله ها پایین رفتم و وارد خونه شدم
در باز شد و آریا وارد شد.
آریا کارمند دولتی صدام بود و چشمش به من افتاد
رونام دید. اومد جلو و گفت
الین دوش گرفتی؟
سرمو به علامت منفی تکون دادم و گفتم
_ داشتم فیلمی میدیدم که دوستم برام فرستاده بود از روی کلاچ میدیدمش.
آب آمد
دستم را روی کلاچ گذاشتم و کنار کشیدم.
الین به من نشون بده چی شده
بی صدا سرم رو تکون دادم و آریا دستشو گذاشت روی بند انگشتام.
شو بی صدا سر تکان داد.
او خندید
_ آریا چرا کلوچه هام اینجوریه؟
فیلمی را که دیدی به من نشان بده.
_ باشه بریم نشونت بدم – اول بدنت رو بشور و همه جا خیس شو.
آفرین دختر
باشه بریم
با هم رفتیم رفتم حموم کیک رو شستم بیرون اومدم آرایشمو پاک کردم و بردم تو اتاق.
فیلم رو جلوی لپتاپم باز کردم و گفتم: “ببین.”
او هم تماشا می کرد. در ابتدای فیلم، زن دستش را روی کیک گذاشته و آن را می مالید.
مرده هم ایستاده بود
یک آب نبات چاق در دست داشت
داشت کلوچه درست می کرد
داشتم تماشا می کردم
میل کوچک
#قسمت دوم
مرد مرده به آرامی به سمت زن رفت که پاهایش را بازتر کرد.
مرده روبروی زن نشست و سرش را به کلوچه او نزدیک کرد و زبانش را روی آن گذاشت.
او زنان را نقاشی می کرد.
نمی دانم چرا جیغ زد.
ترسیدم و بازوی آریا را گرفتم.
چشمم به آریا افتاد که دستش توی شلوارش بود.
صورتش سرخ و عرق کرده است
انجام می داد
برگشتم و گفتم:_ چرا آریا دستشو توی شلوارش کرد؟
الین؟
_بله؟
_میخوای من کلوچه هاتو بخورم و تو هم شیرینی منو بخوری؟
آیا ممکن است؟
بله، چرا که نه؟
سرم رو تکون دادم و گفتم: باشه.
آریا لپ تاپمو بست و همینطور که چشمامو بستم شلوارمو در آورد و گذاشت روی میز.
چشماتو باز کن الین
آهسته دستم را بالا بردم و موجود سفید بزرگی را دیدم که صورتش روی سرش بود.
_وای آریا چقد خوشگل میتونم دست به کسی بزنم؟
آریا سری تکون داد و من آروم دستم رو دراز کردم و خیلی نرم و گرم بود.
_الین دهنت رو شبیه نبات می کنه و با دستاش بازی می کنه
دندان درست کردن
منو نزن، باشه؟
_فهمیدم
توی دستم گرفتم و کمی تکانش دادم و بزرگ و بزرگتر شد.
_آریا نازت داره زیاد میشه
آریا آروم خندید و گفت.
_دهن کوچولوم رو بذار تو دهنت و بعدش دوباره رشد میکنه
سرم را جلو بردم و قسمتی از صورتم را که خیلی آرام بود بوسیدم.
میل کوچک
#قسمت سوم
آریا
بچه کوچولو وقتی الین رو اینطوری دیدم احساساتم بیدار شد.
ما حشرات هستیم الین لو
من واقعا آن را دوست داشتم. درست است که او جوان است، اما آن را به کسی نشان نمی دهد.
وقتی دستگاه را در دهانم گذاشت گرم بود.
نفس عمیقی کشیدم. دهانش آنقدر داغ شده بود که با دستانش آن را می مکید و می لیسید.
تخم مرغ هایم را بتراش
او این را نمی دانست، اما این کمبود تجربه مرا دیوانه می کرد.
_بله الین ادامه بده ممنون.
وقتی داشت غذا می خورد با شنیدن صدای آه بزرگی از دهانش احساس رضایت کردم. تو دهن من تقدیر کردی؟
من از این سکوت لذت می بردم، کوچولوی من چیزی نمی دانست
_ ببین به این میگن رضایت، نبود، آب بود، حالا برو بخواب
برای خوردن
بی صدا روی تخت نشستم و دامن کوتاهش را در آوردم
با انفجاری از بهشت ​​در صورت و بدون موش، هوش از سرم بیرون رفت و سخت شروع شد
شروع کردم به لیسیدن
چند وقت پیش متوجه شدم که صدایی از الین نمی شنوم.
بهش نگاه کردم دیدم داره لبشو گاز میگیره. الین چطوری؟
اوه آریا لطفا دوباره بخور
هرگز انتظار نداشتم الین اینقدر شیدا باشد.
چشم عسلی من
لیس زدم تا راضی شد، افتاد روی تخت پایش، پاکشان کردم.
دامنش را پاك كردم
کوچولوی من خسته بود پتو را درست کردم. به او نگاه کردم. او بسیار زیبا بود، موهایش بلند و چشمانش آبی بود.
مژه ها و لب های بلند
صورت کوچک
میل کوچک
# قسمت 4
الین خواب بود و من با خوشحالی او را تماشا کردم.
میخوام برم خیلی قشنگ خوابیده بود و من فقط میخواستم بخورمش.
به آرامی پتو را بردارید
دستی به بلوزش زدم و به سینه های کوچکش نگاه کردم.
به صورتش نگاه کردم و آهسته گفتم عشقم این را خودم بلند می کنم.
رفتم نزدیکشون سرم را به سینه اش نزدیکتر کردم. به آرامی نوک صورتش را در دهانم گذاشتم
ساکت نشستم
الین را دیدم که ناله می کند و به آرامی سرم را از روی سینه هایش برداشتم.
من دیده ام
دیدم چشمانش را باز کرد.
به آرامی به من نگاه کرد.
آریا؟
_عزیزم؟
آیا می توانم بیشتر بخورم؟
آخه من میرم خونه تو چرا نمیخوری؟
مثل دستام شروع کردم به مکیدن نوک صورت و سینه هاش.
دور حلقه
آرام دستش را گرفتم و در بهشتش گذاشتم.
دستام خیس بود خندیدم و گفتم:
چرا توله سگ را خیس کردی؟
آهی کشید و گفت: دوش گرفتی؟
شروع کردم به خندیدن و با خنده گفتم: نه عزیزم وقت هیجانه.
این کوکی صورتی شماست
آب بریز
میل کوچک
#قسمت پنجم مثل پرنده مالیدمش چند دقیقه ای لرزید و راضی شد.
به زودی زنگ در به صدا درآمد و الین با ترس به من نگاه کرد.
_بیا یه نگاه دقیق تری به لباس بندازیم ببینیم کیه عزیزم؟
سرش را تکان داد، لباس هایم را خوب نگاه کردم، رفتم پایین، در را باز کردم و دیدم بابا، اینا، خاله و
عمویم را دیدم، پشت در به همه سلام کردم و از در بیرون رفتم.

ادامه ...
واتس اپ
تلگرام
فیسبوک

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای مطالعه کامل رمان کلیک کنید

ما یک موتور جستجوی رمان هستیم
اگر رمان شما به اشتباه در سایت ما قرار گرفته و درخواست حذف دارید
از تلگرام ، روبیکا یا ایمیل زیر به ما اطلاع دهید تا سریعا حذف کنیم

برای پشتیبانی میتوانید از تلگرام ، ایمیل یا فرم تماس با ما در ارتباط باشید

فرم تماس با ما

[contact-form-7 id=”3211″ title=”فرم تماس”]

برای بازیابی رمز عبور از اینجا اقدام کنید.

در سایت عضو شوید

اگر عضو هستید از اینجا وارد شوید.